این قاعده در خصوص تجارت جهانی کاربردی ویژه دارد. اساسا سازمان تجارت جهانی بسیاری از قواعد و بایستهها را در حوزه تجارت صنعتی و غیرصنعتی، معطوف به همین قدرت و ضریب پیشبینیپذیری و تضمین سود حداقلی آنها وضع کرده است. از زمان پیدایش سازمان تجارت جهانی تاکنون، این قواعد وبایستهها حکم خطوط قرمز را در مراودات بینالمللی ایفا میکردند و زیرپاگذاشتن آنها از سوی بازیگران و دولتها عملا میسر نبود. در جریان رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری نوامبر امسال، شاهد پیروزی ترامپ بر کامالا هریس بودیم. بازگشت ترامپ به کاخ سفید از آن جهت اهمیت دارد که نگاه منتقدانه وی نسبت به سازمان تجارت جهانی، متوجه همین بایستهها و قواعد همکاری جمعی در حوزه صنعت وتجارت است.به عبارت بهتر،نگاه منتقدانه ترامپ معطوف به یک دستورالعمل یا گزاره نبوده و کل ساختار کنونی و مناسبات تعریفشده در بطن سازمان تجارت جهانی را هدف قرار میدهد. بیدلیل نیست که برخی تحلیلگران، از احتمال خروج آمریکا از سازمان تجارت جهانی با حضور ترامپ در کاخ سفید سخن میگویند. نکته اساسی اینجاست که قطعا با خروج آمریکا از سازمان تجارت جهانی، موجودیت و کالبد و مناسبات کلان این سازمان و اعضای آن از بین نمیرود اما قطعا شاهد تبلور نوعی آنارشیسم و بینظمی در روند تجارت صنعتی و غیرصنعتی در جهان خواهیم بود. یکی از ابهامات مهمی که در سال جدید میلادی رخ نمایان میسازد، معطوف به قدرت سازمان تجارت جهانی و اعضای آن در غلبه بر این چالش جدید است. بدیهی است که چنین مواجههای همافزایی و همیاری حداکثری بازیگران دولتی و غیردولتی در حوزه تجارت و صنعت را میطلبد.